سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از امام رضا علیه السلام پرسیده شد : آیا مردم می توانند پرسیدن از چیزی را که بدان نیاز دارند واگذارند؟ فرمود : نه . [یونس بن عبد الرحمان از برخی یارانش]
 
جمعه 89 مرداد 29 , ساعت 11:5 صبح

پرسش از شما:

آیا این ادعا که امام خمینی(ره) هندی است حقیقت دارد؟

پاسخ: از ما
در رابطه با سوال مطرح شده باید گفت : امام خمینی (ره) متولد شهر خمین از توابع استان مرکزی می باشند و لکن با توجه به اینکه ایشان اجداد هندی دارند که البته آنها اصالت ایرانی(نیشابوری)دارند، خیلی ها یا از روی بی اطلاعی و یا از روی غرض ورزی ادعا می کنند که ایشان هندی هستند.
آیت الله پسندیده برادر بزرگتر حضرت امام در مورد اجدادشان می گوید:جد اعلای حضرت امام(ره) به نام «دین علیشاه» از نوادگان میر حامد حسین هندی و از علمای کشمیر بوده و در همان ایالت در راه تبلیغ دین شربت شهادت نوشیده است. بنابر نقل اهل اطلاع، ایشان اصالتا نیشابوری است، به کشمیر مهاجرت کرده، تا نیاز دین باوران آن دیار را در حوزه مسایل دینی پاسخگو باشد. از آن شهید بزرگوار فرزندی به یادگار ماند به نام «سید احمد» که پس از شهادت پدر بین سالهای 1240 تا 1250 هـ .ق از کشمیر به نجف و کربلا به منظور تحصیل علوم دینی مسافرت می‌کند، او از پدر آموخته بود که علم مرز نمی‌شناسد و عالم واقعی، همانند پیامر الهی طبیب دوار است، وطن عالم آن جاست که نیاز باشد و دانش او ثمر بیشتر دهد. در آن زمان با کسانی آشنا می‌شود؛ یکی از آنها فردی به نام «یوسف خان» اهل روستای «فرقهان» از توابع خمین است. او به نجف رفته بود تا عالمی را برای ارشاد مردم و انجام امور دینی آنان پیدا کند. با علامه «سید احمد» آشنا می شود که مهر مهربانی بر جبین داشت. از او دعوت می‌کند تا جهت تبلیغ دین به دیار آنها رهسپار شود.
علامه بعد از ساکن شدن در خمین در تاریخ 17 رمضان 1257 هـ .ق با «سکینه خانم» دختر «محمد حسین بیگ» و خواهر یوسف خان ازدواج می‌کند. خداوند به آنها چهارفرزند عنایت می‌کند، سه دختر و یک پسر که از همه کوچکتر بوده، او را «مصطفی» نام می‌گذارند، ‌او در روز پنجشنبه 29 رجب سال 1278 در هنگامه طلوع آفتاب دیده به جهان گشود.
مصطفی تنها پسری بود که باید خون پدر در رگهایش بجوشد. علامه سید احمد در اواخر سال 1285 یا اوایل 1286 هـ .ق دیده از جهان فروبست، جنازه‌اش را طبق وصیت نامه‌اش در کربلا به خاک سپرند، علامه رفت امّا چهره‌اش چراغ شهر خمین شد. شهر در عزای مرادش داغ بر چهره گرفت، زیرا که آن عالم شهره شهر، سی سال از جوانی تا پیری را در خمین ماند، به تمام آبادی ها رسیدگی کرد به جاهلانش علم و به عالمانش عمل آموخت، ‌به دعاوی مردم رسیدگی، و اگر لازم می‌دید خود حکم را اجرا می‌کرد.
او مردی بود از سلالة پاک عترت که عشق به خلق در دیدگانش موج می‌زد، قلبش برای خدا می‌تپید، سرنوشت اسلام و مردم ذهن او را به خود مشغول ساخته بود. مردم چنین باور داشتند، با آمدن علامه، برکت و فضیلت در دیارشان خیمه زده است. و شاید در ضمیر پنهان می‌دانستند در صلب او مردی است که خواهد آمد، و این برکت سرانجام بر جهانیان خواهد بارید.
آقا سید مصطفی موسوی ابتدا در خمین اندکی با مقدمات آشنا شد و سپس به اصفهان رفت، و از آن جا به نجف عزیمت کرد تا از مرحوم میرزای شیرازی که مرجع شیعیان بود، فقه بیاموزد، پس از مدتی تحصیل، عالمی شد که او را ‌آیت الله خطاب می‌کردند، و آن قدر درخشید که بزرگان خمین او را فخر المجتهدین نامیدند. بیست و هفت سال مردم در انتظار به سر بردند تا آقا مصطفی برگردد و به جای پدر بنشیند. با دعوت‌های رسمی و پیاپی نجابت را در اجابت دانست و به خمین برگشت، ریاست مدارس علمیه خمین را نیز عهده‌دار شد.
تقدیر مقدر ساخت، همسری برگزید که علم را پاس بدارد و شیره جانش طاهر باشد. آقا مصطفی با «حاجیه خانم احمدی» دختر آقا میرزا احمد مجتهد خوانساری ازدواج کرد و اسم همسرش را هاجر گذاشت. از آن جا به اصفهان، و دوباره راهی نجف شد. پس از مدتی به دعوت مردم خمینی به زادگاه خود باز گشت و رسالت پدر را انجام داد. آخرین فرزند آقا مصطفی، در سالروز ولادت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ به دنیا آمد، بیستم جمادی الثانی سال 1320 هـ .ق برابر با اوّل مهرماه 1281 هـ .ش، پدر وقتی چهره نوزاد خود را دید با شور و شوق گفت: پسرم، عشق من، روح الله من، جان من، روح الله من. مادر که هاجر نام داشت، خیلی دوست داشت اسم فرزندش اسماعیل باشد، امّا در برابر آقا مصطفی گفت: چه نام زیبایی، و این گونه روح الله نام نوزادی شد که در سالروز ولادت حضرت زهرا از جهان جنین به جبین جهان آمد.
امّا تقدیر راز و رمزهای شگفت دارد. روح الله چهار ماه و بیست روز بیشتر در آغوش پدر نماند، او هنوز نمی‌توانست بابا بگوید که پدر به قصد سفر، آخرین بوسه بر گونه پسر زد و رفت و دیگر برنگشت. آقا مصطفی که می‌رفت تا ندای مظلومان خمین را به سایر بلاد برساند تا شاید گشایشی شود،‌در میانه راه اراک شهید و روح الله در همان اوان کودکی یتیم شد. امّا این افتخار نصیب دیار خمین شد، دیاری که آغوش گشود تا یادگار مردی را که ملقب به «هندی» بود پرورش داده و خمینی لقب دهد.
از آن چه گفته آمد، معلوم می‌شود که پدر حضرت امام، به نقلی اجداد ایشان ایرانی و از نیشابور بوده است. امّا مسأله تابعیت به گونه‌ای که امروز مطرح است و با کمال تأسف مسلمانان را در حصار تنگ جغرافیایی محدود می‌کند، در آن دوران مطرح نبوده است، یک مسلمان به ویژه عالم متعلق به جهان اسلام بوده است. در ایران آن زمان شناسنامه نبود مقررات احصائیه و سجل احوال در سال 1279 در سال نخست وزیری وثوق الدوله (حسن وثوق) در تهران به اجرا در آمد، امّا قانون آن در سال 1304 از مجلس گذشت. پدر حضرت زودتر از اینها با دار فانی وداع کرده بود. فارغ از این قید و بندها، علامه سید مصطفی پدر حضرت امام (ره)، دارای هر تابعیتی باشد، متولد ایران و خدمتگزار به این مردم بوده است.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
- سید علی قادری، خمینی روح الله، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378.
- خاطرات آیت الله پسندیده، به کوشش محمد جواد مرادی نیا، تهران، نشرحدیث، 1374.
- پا به پای آفتاب، گفته ها و ناگفته ها از زندگی امام خمینی، امیررضا ستوده، نشر پنجره، 1378.
- کارنامه نور (زندگینامه امام خمینی)، سایت حوزه.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ